- آیا به راستی از اینکه بلافاصله بعد از آن عزم همگانی و به بیرون پرت کردنم از خانواده و محروم شدن از هست و نیست، این خاندان از کوچک و بزرگ سخت به جان هم افتاده‌اند و شب و روزشان جهنم شده، خرسندم؟ بله، عمیقاً.

- چه کسی گوشه‌ای از باری را که از تیر نودوشش تا مهر نودوهفت کشیدم به دوش گرفت؟ هیچ‌کس. آیا طرد نشدم؟ شدم. آیا زیر نگاه حقارت‌بارشان راهم را نکشیدم، نرفتم و خودم را به آغوش غربت شهری کثیف نکشاندم؟ کشاندم. این همان پناه به آغوش دشمن نبود؟ بود. آیا کسی بود بر آتش جنگل جانم قطره‌ای آب بریزد تا خاکستر نشود؟ نه.

- با این‌همه جراحت، پس چه شد؟ به نکته‌ی پهنی اشاره کردی عزیز دل‌انگیز. پرنده خود را به مردن می‌زند. زندان‌بان ناامید می‌شود. در قفس را باز می‌کند. پرنده می‌گریزد.

آزادی.

آزادگی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها