مغزم شبیه کتابخانه‌ای شلوغ می‌شود. یک عالم چیز می‌داند؛ اما، نمی‌تواند فکر کند. پس هیچ نمی‌داند. بسیار مهم‌تر است که بهتر فکر کنم تا کتاب‌های بیشتری بخوانم. اگر آدم چیزهای کمی بداند و  همان اندک را به کار گیرد یعنی واقعا دانسته؛ اما، اگر زیاد بداند و هیچکدام را نکند پس هیچ ندانسته. مثل همان فرقِ قائل بودن و اعتقاد داشتن است که من برای فهم بهتر ربطش دادم به

جنس دوم و این خزعبلات. مغز هم مثل معده میماند. اگر خوراک بیشتری بدهی موجبات ضرر را فراهم می‌کند. آنطور که خرفت می‌شود و نمی‌تواند فکر کند. مشغول کردن ذهن به کتاب با خواندن بی‌جهت- هر نوع خواندنی که در نهایت باعث مشغول شدن با انسان‌ها شود (مثلا برای اینکه در جمع حرفی برای گفتن داشته باشد یا چه)- تفاوت دارد. 

تلمیذ بی‌ارادت عاشق بی‌زرست* و رونده بی‌معرفت مرغ بی‌پر و عالم بی‌عمل درخت بی‌بر و زاهد بی‌علم خانه بی در. مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته. عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد. یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.

گلستان سعدی، باب هشتم در آداب صحبت

آدم کتاب می‌خواند پس می‌گذارد نویسنده چندی جای او فکر کند. اگر نویسنده کلّاش و سبک مغز باشد، مثل خیلی عظیمی از رمان‌نویس‌های ایرانی یا همین خارجی‌هایی که منِ پیش از فلان» و ملت بهمان» و این‌ها را صرفا برای پول درآوردن و تجارت نوشته‌اند، ذهن را به انحطاط خواهد کشاند. کتاب بد، سمّ روح است. آنطور که شوپنهاور هم می‌گفت: هرگز نمی‌توان کتاب‌های مزخرف را خواند و به مطالعه‌ی کتاب‌های عالی نیز پرداخت. کتاب‌های بد، سمّ روح‌اند و ذهن را نابود می‌کنند. شرط مطالعه‌ی کتاب خوب، نخواندن کتاب بد است؛ زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود.» البته که من یک قدم جلوتر رفتم و به جای نابود کردن ذهن از انحطاط ذهن استفاد کردم. به همان معنا که قبل تر گفتم: انحطاط یک پله بالاتر از نابودی ست. پس از نابودی میتوان بازسازی کرد؛ اما، انحطاط علاوه بر نابودی تمام و کمال، همه‌ی ابزار و مواد بازسازی را هم از ما می‌ستاند. انحطاط امکان بازسازیِ آن‌چه نابود شده را می‌گیرد.

برای این پاراگراف حرف‌های زیادی دارم؛ اما، به همین چند جمله‌ی صریح اکتفا می‌کنم: کتاب‌های پرفروش همان کتاب‌هایی هستند که احمق‌ها برای احمق‌ها نوشته‌اند. یقینا خواندن روزانه‌نویسی‌های یک پانزده‌ساله در وبلاگش، چون حاصل افکار او هستند، ارزشمندتر، جذاب‌تر و خواندنی‌تر از خواندن این پرتیراژهاست.

و اما بعد، بهتر است کتاب‌ مهم را دو مرتبه خواند تا در مرتبه‌های بعد آنچه باید را فهم کرد. درآن دومین بار، نگاه متفاوت و نسبتا عمیق‌تری می‌توان به آن کتاب مهم داشت(فیلم کلاسیک هم همین‌طور). همان‌طور که عادل فردوسی‌پور» در برنامه‌ی کتاب‌باز به سروش صحت» از قول دیگری می‌گفت: یه بخشی داریم که میگه آقا شما یه کتاب رو یه بار بخونید فایده نداره، به درد خودتون میخوره و.». پیام بازرگانی گاج» با اینکه صرفا برای آن اهداف نادرستشان که محصولش نابودی هرچه بیشتر آموزش و یادگیری‌ست ساخته شده بود، حاوی یک نکته‌ی بسیار مهم هم بود: به جای اینکه چندین کتاب بخوانید، کتاب‌های گاج را چندین بار بخوانید!» 

* اگر ازدواج اعراب پیش از اسلام، صرفا ابزاری برای ی جنسی و اتحاد قبیله‌ای بوده، گویا ایرانی‌ها همیشه زر را مسئله‌ی مهمی برای عاشق شدن می‌دانستند. در همین رهگذر باید یک تجدید نظری در مورد واژه‌ی خواستگاری» کرد. مثلا تبدیلش کرد به خریداری». دو نقش هم در این بازار مکاره(بازاری که در مدت چند روز در محلی برپا شود و بازرگانان از نقاط مختلف کشورهای متعدد کالاهای خود را بدانجا آورند ودر معرض نمایش و فروش گذارند[لغت‌نامه دهخدا]) وجود دارند. یکم داماد یا خریدار و دوم پدر عروس یا فروشنده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها