[لرستان -نوزدهم فروردین نودوهشت]

روی یک بلوک سیمانی شکسته در حالتی نامتعادل نشستم و عصبانی گفتم: خدا لعنتشون کنه. گوشیم خط نمیده. دیروز بد نبودا.»
با لباس های سراسر گِلی مقابلم ایستاده بود. گفت: خدا کیا رو لعنت کنه؟»
- هرکی باعث شده الان این لعنتی خط نده. فکر کنم کلا اینجا آنتن‌دهیش تـ. خوب نیست! سیل و غیر سیل نداره. بابای تو رو حالا فاکتور میگیریم. خوبه؟
خندید: نمی‌دونم. پاشو بیا بریم لباس عوض کنیم، بریم پایگاه کمک کنیم چارتا دیگ جابجا کنیم.»
- میخوان به مناطق دیگه نیز بفرستن؟
چطور؟»
- چندتا وانت دیدم صبح رسیدن جلو مسجد.
آره حتما.»
- نیک! تو چطور نمیدونی پس؟
بیا دیگه!»

با زحمت و چندی آخ و اوخ کردن بلند شدم. از سویی به سویی، تلوتلوخوران پشت سرش قدم برمی‌داشتم و سرگرم آنتن‌ دادن یا ندادن بودم.

- آقا حالا من هیچی که میخوام به مال دنیا نظری بندازم. اومدیم و یکی میخواست اینجا با دوست دخترش که نگرانشه ارتباط برقرار کنه مسلمان، چه کنه؟
اون مال دنیا محسوب نمیشه؟»
- اونم مال دنیاست؛ ولی، بد مالیه آقا بد.
چرا حالا دوست دخترش؟ نامزدش یا زنش چرا نمیگی؟»
- حتی ننه‌ باباش، خواهرش، بچه‌ش، هوم؟ اَی بابا چه ساده‌ای. در این مواقع دوست دختران که کاسه داغ‌تر از آش میشن.
تجربه داریا.»
- تا دلت بخواد. اسیری بدتر از این نیست. الان ننه‌ی من سه روزه اینجام، گفته خرت به چند؟
بنده خداها عادت کردن به ما. یادته اون سال سیستان با اون جیپه رفته بودیم؟»
- چه حالی داد پسر. جیپه هنوز سرحاله بعد اون پدری که ازش درآوردیم. ماشین نساخته امریکا که، اژدهاست. اون پسره علی‌محمد، یادته؟ چند وقت پیش رفته بودیم با یه گروه گردشگری به سیستان. پیشنهاد دادم بریم سرش خراب شیم. رفتیم پیداش کردیم. چه آدم باصفاییه این مرد.
یادش بخیر. اون جیگر کبابیش چه حالی داد.»
- آخ آخ، نگو بابا تو این موقعیت روانی میشیم. اون سیراب شیردونش. سرمو میخواستم بکوبم به زمین. عجب چیز مریض چربی بود. 

قید آنتن را زدم و گوشی را صادر کردم به جیب داخلی کاپشنم. با قدم‌های تندتر رسیدم کنارش.

ساکت شدی؟!»
- دارم فکر میکنم به اینکه سال‌ها پیش که شیراز و کلا فارس سیل میومده، چقدر از فک و فامیل‌های چادر نشینم که رو دامنه‌ی کوه بیتوته کرده بودن به دیار باقی شتافتن. بعد خودم رو میذارم جای ریش سفید ایل، که چه باید میکردم.
چه میکردی ریش سفید؟»
- بزرگا که من بودم بقیه‌ی ایل رو تشویق به فرزندآوری بیشتر و کاسه‌کلک بازی کم‌تر در ییلاق می‌کردم. میدونم مغزت نمیکشه که بگی چرا ییلاق؟ خودم میگم. چون هوا خوبه، سرد نیست. راحت میشه زایید.
خیلی هم دور اندیش بودی.»
- بله، همینطور به نظر میرسه. دوراندیش و ژرف‌بین. باید موقع کوچ چارتا جوون باشن خر و گوسفند جابجا کنن دیگه.

پ.ن: دانشجوها دو بخش بودن. یه بخش واسه پختن غذا و یه بخش پاکسازی خونه‌ها از گِل.

* ۱. سیل، سیلاب. ۲. زمینی که آن را سیلاب کنده باشد. [فرهنگ فارسی معین]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها