ما سفر برگذشتنی گذرانیم
تا سفر ناگذشتنی به درآید[ناصرخسرو]

یک |

دو |

سه |

چهار |

پنج

شش |

هفت |

هشت |

نُه

ده |

یازده

یه مرد وقتی به خودش

قول میده، به وقتش بهش عمل میکنه. این مجموعه نقشه که اون بالا قابل مشاهده‌ست مراحل سفریه که یک سال‌ و نیم برنامه‌ریزی شده و من شش ماه آخر بهش پیوستم. این شش ماه، شب و روز نداشتم تا همه چیز جور بشه. بچه‌هایی که همراهشونم، خیلی مردونگی کردن و کمکم کردن. اونا چندمین تجربه شون بود و من اولین تجربه‌م. نه می‌دونستم چکار کنم و نه می‌دونستم چکار نکنم. اونقدر عقب بودم که به نظر خودم همه چیز غیرممکن میومد. یه روز رو قله‌ی کرکس تصمیم نهایی رو گرفتم و رو کمکشون حساب کردم و اونا تا تهش همه جوره کنارم بودن. حتی یک عالم پول بهم قرض دادن که به مرور هم البته به سختی از حلقومم بیرون کشیدن!

هرجایی (مثل کافه، هتل، ترمینال، هرجا و هرجا) که اینترنت باشه، سعی می‌کنم یادم نره وبلاگ دارم. گاهی چیزایی می‌نویسم و عکس‌هایی رو هم پست می‌کنم که خودم گرفته باشمشون. [قول نمیدم]

هفته‌ی دیگه، از سرخس شروع میشه. کل باری که دارم یک کوله‌ی شصت لیتری زرشکیه.

کامنت‌ها هم به زودی طبق روال، اتوماتیک بسته میشن.

وانگهی، یادم نرفته که عکس‌های دماوند رو به اشتراک نذاشتم. گرفتاریه دیگه. حوصله هم می‌خواست گلچین کردنش. خوبم نیستن. عکاس که نیستم. فقط واسه خودم عکاسی می‌کنم. ملت چه عکسایی که از اون بالای دماوند نمی‌گیرن بی‌انصافا! با این حال در اولین فرصت یه چیزکی هم از شاهکار‌های بی بدیلم(!) از دماوند، منتشر خواهم  کرد.

وانگهی‌تر، علت حذف شدن سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان و پاکستان وضعیت امنیتی و خطرناک این کشورهاست(لبنان البته خوب بود که دوستان ترجیح دادن بیخیالش بشن). سرزمین‌هایی مثل فلسطین اشغالی(اسرائیل) و عربستان هم که پدرسوخته‌ها اصلا نمیذارن بری و داستان داره و ما هم داستانی نیستیم. پس اینا فعلا حذف شدن و جایگزین‌های خوبی هم دارن.

وانگهی‌ترین، سخت باید یاد کرد از دکتر محمدرضا توکلی صابری و کتاب سفربرگذشتنی ایشون که جرأت این ریسک رو به من داد و باعث شد که پیشنهاد سفر از سرخس تا ارومیه رو بدم و استقبال هم بشه. پس اون قسمت کمربند ایرانش کار منه، بقیه کار اغیار.

و اینکه
رنج و عنای جهان اگر چه دراز است
با بد و نیک بی‌گمان به سرآید
چون مسافر ز بهر ماست شب‌ و روز
هرچه یکی رفت بر اثر دگر آید
ما سفر برگذشتنی گذرانیم
تا سفر ناگذشتنی به در آید[گفتم که ناصر خسرو!]

بعدا نوشت: کاشان. گاهی برای گذر از رنج‌ها باید ملالی آفرید، غرق شد در تار و پودش. درست مثل وقتی که در جاده‌ای کوهستانی رانندگی می‌کنی و لمس می‌کنی ریشه‌داری کوهستان را و پیچ و خم جاده را و آسفالت ترک خورده‌ی قدیمی‌اش را و خنکای نسیمی که میان شاخه‌های درختان پاییزی می‌پیچد و خاطره‌های همراهش را میان آن شاخه‌ها و ترک‌ها و پیچ و خم‌ها به بند می‌دهد و درخت‌‌ها و ترک‌ها و پیچ‌ و خم‌ها مشتاقانه آن‌ها را به بند می‌کشند. هیچ‌گاه باورت میشد که زبانه‌های آتشِ آن روز‌ها، روزی تو را به خاکستر بنشاند؟ باورت می‌شد حالا که با تمام وجود پا به میدان گذاشته‌ای گداخته شوی؟ با اینکه از همان اول منطقت چیز دیگری میگفت و تو حس میکردی لامروتی و بی‌شرفی را در وجود او و میدانستی که این بلاهت، تو را نشانه گرفته، چطور بازهم پای دلی را به میان کشیدی که جز اشتباه، حماقت، فساد، کم‌خردی، ساده لوحی، غفلت و نادانی چیزی نمی‌داند؟ برو به شهر خود و شهریار خود باش!

ما به گوشه‌ای باز شدیم و به تعجب در کار دنیا می‌نگریستیم.»

انّا مِن المُجْرِمینَ مُنتَقمونَ[سجده/بیست‌ودو]»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها