ورای شب، دغدغههای یک شاگرد شوفر. دنیای شاگرد شوفرها دنیای جالبی ست. قطعا از دنیای میهماندارهای هواپیما جذابتر است و از دنیای میهمانداران قطار جذابتر نیست. عالَمی دارند برای خودشان. خصوصا دنیای سعید. چند سال است که بیشتر وقتها با او میروم تهران و بازمیگردم. همین چند روز پیش که شلوغ بود و بلیط گیر نمیآمد، یک نفر به او زنگ زد که صندلی رزرو کند. صندلی خالی نداشت، گفت که جا ندارم و بعد تهدید شد. یک نفر او را تهدید کرد که من فلانیام و فلانم و چهها که نخواهم کرد. ماشینت را میخوابانم و پوست از سرت میکنم و چوب تو آستینت میکنم». جالب نیست؟ این تهدیدهایی که میدانی راه به جایی نمیبرد جذاب نیست؟
گور پدرت هرچه خواهی کن، از چه میترسانی مرا؟ فقط کمی آهستهتر وجداناً که چُرتمان نپرد.
اتوبوس اصفهان-تهران
سهشنبه
۲۳ بهمن ماه ۹۷
درباره این سایت