اینکه میگن شبیه خودت باش احمقانه ست. چون اصلا معلوم نیست اینی که تو فکر میکنی شبیه خودته و خودتی، برنامهریزی یه تفکر یا حتی یک شخص خاص نباشه. شاید تو اصلا یک ملعبهای و هرچیزی که تصور میکنی خودتی، خودت نیست. ممکنه همهش دسیسه باشه. همینطور هم هست. من وارد یک پارادایمی میشدم و بعد میدیدم که جواب یه سری سوالاتم رو نمیده، تغییرش میدادم. از وقتی هفده سالم بود اینجوری بود، هنوزم همینجوریه. هنوز با این همه تلاشی که شبانه روز میکنم، با این همه عشقی که نسبت به این دانش دارم، نمیتونم بفهمم باید چکار کنم و چی بگم. هرچی فکر میکنم نمیتونم بفهمم چجوری همه نظرات اقتصادی ارائه میدن، وقتی این دانش انقدر به طرز وحشتناکی پیچیده شده. حتی هنوز نتونستم یه پارادایم درست و حسابی پیدا کنم و مسائل رو بسنجم. برای همین هر روز ساکتتر میشم. هرکی ازم سوالی میپرسه، دیگه مثل قبل شهوت جواب دادن ندارم. دیگه دلم نمیخواد بگم بلدم. چون احساس میکنم هیچی بلد نیستم. چون همینجوریه. چون هر روز یه چیز جدید میفهمم که دیروزم رو داره به چالش میکشه. عادل مشایخی میگفت که مطمئن باش تهش به چیزی که در نظر داری نمیرسی. هیچی نمیتونه قانعت کنه تا دست از جست و جو برداری. تا تهش باید بگردی. همیشه باید بگردی.
یه نفر پارسال اردیبهشت یک هفته باهام اومده بود سفر. کویر، کوهستان، دشت و همه جا. ما یه جیپ داشتیم و کلی بنزین هزار تومنی. جیپ رو تازه خریده بودم. هیچکس هم نمیدونست. هنوز هم هیچکس نمیدونه. میذاشتمش خونهباغ بابای دوستم. خریده بودم تا به یه نفر نشون بدم و غافلگیرش کنم. اون یه نفر کلا نموند که جیپه رو ببینه. چه ماشین تمیزی بود. گاز رو تخته میکردم و میزدم به دل هرجایی که میخواستم. دو سه هفته پیش، مفت فروختمش رفت. مجبور شدم. بودنش رو اعصابم بود و بدهکار هم بودم. دو تا بهانهی موجه برای راحت شدن. زورم به این بدبخت رسید. حالا فقط یه عالمه بنزین هزار تومنی دارم و یه ماشین شهری که استفادهای هم ازش نمیکنم. چی داشتم میگفتم اصلا؟ بهش گفتم میدونی یک سال تمامه که لب به قهوه تُرک نزدم؟ من که سه چهارتا جذوه مسی این ور اونور داشتم. چای لیمو دیگه چیه؟ اونم یک ساله نخوردم. باورش نشد. گفتم تُرک رو با کاپوچینو پر کردم. کاپوچینوی مریض میزنم دیوانه میکنه. بازم باور نمیکرد. بهش گفتم مرتیکه بیا ببین خودت. اومد دید که جذوه ندارم، بازم باورش نشد. باورش نمیشد ولی میگفت امیرحسینی که پارسال دیده با این که امسال دیده زمین تا آسمون فرق میکنه. یکی دیگهست. بازم اما باورش نمیشد که یک ساله تُرک نخورم، یک ساله چای لیمو نخوردم.
درباره این سایت